۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

دانشجویان، زنان، احزاب سیاسی، مردم و فعالان اینترنتی، اگر 22 بهمن قرار است به خیابان ها بیاییم، از حالا اعلام موجودیت کنیم

از تجربه بی برنامگی در 22 بهمن پارسال درس های زیادی گرفتیم. از جنبش مصر و تونس و اردن و یمن هم به قدر کافی انرژی گرفته ایم. اگر قرار است به خیابان ها بیاییم، باید از همین حالا به اعلام عمومی بپردازیم و قدر این فرصت طلایی را بدانیم. اگر هم قرار نیست بیاییم، باز هم از حالا اعلام شود بهتر است.

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

متلک شجاعانه احمد پورنجاتی به خامنه ای: دیکتاتورهای تاریخ مصرف گذشته به قبرس بروند و خودشان را به الاغ داران قبرسی معرفی کنند

احمد پورنجاتی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، با اظهار نظر شجاعانه اش  درباره دیکتاتورها ، باعث تحسین چندهزار نفری شده است که در صفحه فیس بوک او عضویت دارند

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

مبارک هر چه که بود هرگز به جمهوری اسلامی باج نداد، اما گام اول البرادعی گشایش روابط با رژیم خامنه ای است

 دور از جان همه بالاترینی های عزیز، تورم رگ غیرت ما از بازداشت محمد البرادعی، مثل ناراحتی و غیرتی شدن پدران ما از بازداشت امثال صادق خلخالی ها در دوران حکومت شاه است.
یک لحظه به این هم فکر کنیم که حسنی مبارک هر چه که بود، از همان ابتدا خلق و خوی جمهوری اسلامی را می شناخت و هرگز به این رژیم باج نداد. آن هایی که مصر رفته اند هم می دانند و دیده اند که میزان آزادی های مدنی اش به مصری ها قابل قیاس با ایران نیست.
 این البرادعی که الان ماسک ضدگاز می زند و به سبک خمینی برای فریب دادن مردم مصر جلوی دوربین بی بی سی می ایستد، همانی است که در سازمان بین المللی انرژی اتمی، تا جایی که می شد به جمهوری اسلامی باج داد و باج گرفت. البرادعی همانی است که هر وقت اروپا و امریکا بر سر تحریم مقامات جمهوری اسلامی به جدیت رسیدند، با انجام مصاحبه، از سران دولت ها می خواست که سیاسی نگاه نکنند به پرونده ایران!
دوستان عزیز، فراموش نکنیم که گام اول محمد الرادعی، آغاز روابط بین جمهوری اسلامی ایران و مصر خواهد بود. چیزی که محمود احمدی نژاد برای آن له له می زد و همیشه با پاسخ منفی مبارک مواجه می شد

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

تفاوت توئیتر و بالاترین در ماجراهای پس از انتخابات، قضیه مرغ همسایه و چند نکته دیگر

کیست که بتواند سهم ارزنده سایت بالاترین در آگاهی بخشی و اطلاع رسانی به جامعه در حال گذار ایران را انکار کند.
طبیعتاً مجموعه ای که 40 هزار نفر و به عبارتی 40 هزار فکر گرداننده اش هستند، با مشکلات و موانع زیادی هم روبرو خواهد شد.
اما مشکلات اخیر داخلی سایت، آن جایی شدت گرفت که طناب کشی برای غالب شدن یک تفکر خاص در سایت، به اوج خود رسید و با لجاجت عده ای از دوستان، امکان گفتگو از بین رفت. کار به فحاشی در کامنت ها کشیده شد و همان عده از دوستان، صحبت از عملیات انتحاری و غیره را مطرح کردند.
بالاترین و مدیریتش هم فقط فحش خورد. سایتی که در جمع رسانه های ایرانی در صف اول آزادی بیان قرار دارد، ناجوانمردانه متهم شد به سانسور. فقط به این خاطر که با اهرم های قانونی، تلاش می کرد از راه افتادن جنگ صلیبی و جنگ های چاله میدانی در بالاترین جلوگیری کند.
 این آقای یحیی نژاد عزیز هم بنده خدا فحش خورش ملس است. همیشه حیرت می کنم از این که چگونه است سایت توئیتر برای پوشش خبری و تصویری وقایع پس از انتخابات، مستحق دریافت جایزه صلح نوبل می شود و همه ما در کامنت هایمان، وظیفه خود می دانیم که با امضای پتیشن از هر سایت خارجی که قدمی برای جنبش ازادی خواهی ملت ایران برداشته سپاسگذار باشیم، اما سایت بالاترین که پیشاهنگ آزادی بیان در سایت های اجتماعی فارسی زبان است و یک نابغه ایرانی مبتکر و طراح آن بوده، فقط فحش بخورد که چرا نمی گذاری ما راحت بیاییم فحش بدهیم به هر دیدگاهی که با آن مخالفیم؟ چرا نمی گذاری اختلافات قومیتی برپا کنیم؟ چرا نمی گذاری شب به شب بیاییم پای کیبورد و برای جار زدن تمدن هفت هزار ساله؛ شهوت توهین به نژادهای مختلف را فرو بنشانیم؟
و این طورها بود که یادمان رفت بالاترین چه سهمی داشته و دارد در یادآوری روزانه مطالبات مردم ایران. یادمان رفت که چقدر سوء استفاده کردیم در ارسال لینک ها، تیتر زرد زدیم که بیشتر کلیک کنند، بخش نامناسب را انتخاب کردیم که زودتر داغ بشویم، ای لعنت به این داغ شدن که اصلاً معلوم نیست چه کوفتی است که این قدر سرش دعوا داریم، یادمان رفت که چپ و راست، استفاده وبلاگی کردیم از بالاترین. کور خودمان بودیم و بینای بالاترین، نگاه لامصب ما به بدبختی های مملکتمان هم همین جور است. تخلفات خودمان را نمی بینیم اما امان اگر دیگری فقط اندکی دچار لغزش شود. بیچاره اش می کنیم. پشیمانش می کنیم از کاری که می خواسته انجام بدهد. به قول بلدالملک دیلمی در قهوه تلخ، می دهیم پدر پدر پدرسوخته اش را دربیاورند.
این را اتفاقاً یکی از همان کاربران انتحاری تیتر کرد و لینکش را فرستاد توی سایت که آقای یحیی نژاد، پدر پدر پدر سوخته ات را درمی آوریم.
تاب و تحمل یک رای قرمز را نداریم. الان که دیگر با رای های قرمز هیچ امتیازی کم نمی شود اما آن را هم نمی پسندیم. چقدر دعواهای بی حاصل کردیم و تهمت های چارواداری به هم زدیم به خاطر رای قرمزی که در یکی از لینک ها، از هم گرفته بودیم؟
غافل از این که ما فقط داشتیم مشق دموکراسی خودمان را خط خطی می کردیم.  نه به سان راهپیمایی سکوت متدمنانه 25 خرداد 88 که یاغی آتش افروز و سلاح به دست بهمن 57 شدیم.
این ها را به بهانه (سه لینک دیشب بالاترین در تفسیر ماجراهای اخیر) نوشتم.
 می خواهم بپرسم توئیتر و فیس بوک مگر برای یک گزارش، پیج طرف را نمی فرستند روی هوا؟ Send Report ندارند مگر؟ چرا این قدر زیاده خواهیم؟ چرا یک قدم هم حاضر نیستیم به خاطر منافع جمعی، از منیت های خودمان فاصله بگیریم؟ چرا ما ملت از سوراخ سوزن رد می شویم، 33 سال از سوراخ سوزن جمهوری اسلامی به هر جان کندن و جان دادنی بود رد شدیم و می شویم، اما از دروازه فراخ سایت بالاترین رد نمی شویم، بلا نسبت، یه کتی و جاهلی می شویم این جا، گیر می کنیم به دو طرف دروازه. رد شدنمان نمی آید.
یک اکانت دارم الان با 10 تا دعوتنامه که به اهلش خواهم رساند. همین یک اکانت برای لینک های مورد نظر خودم و دوستانم کافی است.
بالاترین عزیز، بالایارها و آقا مهدی و تیم فنی، دست و پنجه تان درد نکند. نه حق اشتراک می گیرید و نه برندی دارید اینجا که تبلیغش کنید. گاهی فحش می خورید برای خلاقیتتان. شرمنده ایم، این هم از مخارج و عوارض نوگرایی است. مخلص شما که اگر نبودید، ما هم بالاترینی به حساب نمی آمدیم.