۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

هشت ماهه که میگین اتمام حجت با سران فتنه! پس معطل چی هستین؟ ما منتظریم تا رفراندوم واقعی خیابانی رو نشونتون بدیم

بدبخت های ترسوی کودتاچی، شما که حماسه ساندیسی 9 دی دارین. شما که حماسه داربستی 22 بهمن دارین. شما که 63 درصد رای دارین. شما که تئوریسین های عالیقدری مثل علم الهدی و رحیم مشایی و رامین و شجونی و حائری دارین. چرا معطلین پس؟ شما که کیهان و یامین پور و 20:30 و وطن امروز و بنگاه باتوم پراکنی فارس نیوز دارین.
شما که هشت ماهه هی میگین اتمام حجت با سران فتنه. آخرین فرصت برای سران فتنه. همش وعده وعید! پس چرا معطلین بدبخت های ترسو؟
تمام اطرافیان موسوی و کروبی رو دستگیر کردین. خواهرزاده بیگناه موسوی رو کشتین. برادر زنش رو گرو نگه داشتید. پسر کروبی رو تهدید به لواط کردین. خب چرا معطلید؟ چرا آخرین اشتباه جمهوری فاشیستی خودتون رو مرتکب نمیشید؟
موسوی و کروبی از جان گذشته هستن. ما هم منتظریم تا در صورت بازداشت این دو عزیز، آسفالت میدان پاستور محل اقامت دیکتاتورترین حاکم قرن رو شخم بزنیم.
راستی، شما که موش و سوسک رو فرستادین فضا، اگه آخرین اشتباهتون رو هم مرتکب بشین و موسوی و کروبی رو دستگیر کنین، خودتون کجا خواهید رفت؟ کاری می کنیم که حسرت سرنوشت اون سوسک و موش رو بخورید. 
به قول خودتون ملت ایستاده است. بدجوری هم ایستاده است. ما منتظرانیم! 

۲ نظر:

  1. فردوسی بزرگ
    چو مھر و وفا بود خود کیششان
    گنه بود آزار کس پیششان

    ھمه بنده ناب یزدان پاک
    ھمه دل پر از مھر این آب و خاک

    پدر در پدر آریایی نژاد
    ز پشت فریدون نیکو نھاد

    بزرگی به مردی و فرھنگ بود
    گدایی در این بوم و بر ننگ بود

    کجا رفت آن دانش و ھوش ما
    چه شد مھر میھن فراموش ما

    که انداخت آتش در این بوستان
    کز آن سوخت جان و دل دوستان

    چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
    خرد را فکندیم این سان زکار

    نبود این چنین کشور و دین ما
    کجا رفت آیین دیرین ما؟

    به یزدان که این کشور آباد بود
    ھمه جای مردان آزاد بود

    در این کشور آزادگی ارز داشت
    کشاورز خود خانه و مرز داشت

    گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
    گرامی بد آنکس که بودی دلیر

    نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
    نه بیگانه جایی در این خانه داشت

    از آنروز دشمن بما چیره گشت
    که ما را روان و خرد تیره گشت

    از آنروز این خانه ویرانه شد
    که نان آورش مرد بیگانه شد

    چو ناکس به ده کدخدایی کند
    کشاورز باید گدایی کند

    به یزدان که گر ما خرد داشتیم
    کجا این سر انجام بد داشتیم

    بسوزد در آتش گرت جان و تن
    به از زندگی کردن و زیستن

    اگر مایه زندگی بندگی است
    دو صد بار مردن به از زندگی است

    بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
    برون سر از این بار ننگ آوریم
    فردوسی بزرگ

    پاسخحذف